آفتابه بخش پایانی

آفتابه(بخش پایانی)

تقدیم به روح پدرمینای یالقوزآبادی

طبیعی است که بین مردم عادی آوازه‌ی آفتابه وداستان استفاده ازآن مثل هراختراع وکشف جدیدی غلغله به پامیکند وهمچنانکه اعیان به داشتن آنهامباهات میکنند توده‌ی مردم آنهاراموردشماتت قرارداده مسخره میکنند.ولی بعدها بابه بازارآمدن نوع حلبی وبعدتر پلاستیکی آن متاع گرامی شاهانه ازفرط فراوانی به روزی افتاده که به شدت ازنظرهاافتاده وهیچکس برای آن اهمیتی قائل نیست.امروزه روز وروداشیاالکترونیکی وفرآورده های فراتکنولوژی مثل کامپیوتر،موبایل،ماهواره،تلویزیون وغیره درکشورمادقیقاهمین مسیرراطی میکنند تنهابایک تفاوت وآن اینکه طول زمان فراگیرشدن هرمحصولی ازپولداران به فقراکوتاهترشده،بطوریکه همچنانی که کامپیوتروموبایل وغیره هرکدام روزی کالاهائی دست نیافتنی بود ووسیله‌ی تفاخرمفت چرها ومفت برهاامروزه به کالائی درحدآفتابه سقوط کرده وتازه این ازنتایج سحراست وسربزرگ معامله هنوززیرلحاف است.آنان که عمربیشتری خواهندکردخواهنددیدکه کالاهای کارسازتری به بازارخواهدآمدودراندک مدتی بنابه ضرورت زمانه بین مردم مورداستفاده‌ی فراگیرقرارخواهدگرفت.این داستان بدان آوردم که ازآفتابه گرفته تاکامپیوتربایددید هرکدام چه تاثیری درروان آدمی درجهت اعتلای اومیگذارد.اندوهباراست که درکشوربی حساب وکتاب ماکسی خرش رابفروشدوباهمان افکاری که بوی طویله میدهدپشت پژوبنشیندوبراندراندنی!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد