آدم دوپا

می خواهم حالات وروحیات آدمی وماهیات وکیفیات وخلقیات طبیعی وذاتی یک موجوددوپارابنظرآورم.ازهمان نخستین ماههای ولادت نه حصری برای تمنیات خودمیداندونه حدی برای خواسته های خودمیشناسد.باگریه های خود بلباس وپوشش وکلاه ولچک اعتراض میکندوباشیون های خودشیروپستان میطلبدوحرف خودرابکرسی مینشاند.سه ماهه وچهارماهه که شدمیل به سروصدامیکندورغبت به جقجقه ووق وق وق صاحب وقارقارقارقارک پیدامیکند.هشت ونه ماهه که شدکاغذوکتاب جرمیدهدواستکان ونعلبکی میکوبدوازدریدن وشکستن لذت میبرد.یکساله که شد سماوربرمیگرداندوپستان مادرراگازمیگیردوچنگ برسروروی این وآن میزند.بزرگترکه شدانگشت بچشم بچه های همسال میکند واسباب بازیهای خودراخراب میکندوخودرابگل ولای ولجن میکشاندوضرروزیانهای دیگرمیرساند.براه که افتادکارهای مخرب میکندوسروصداهای عجیب درمی آوردودردسراین وآن فراهم میکند.مرغ وخروس ببیند عقبشان میکند.گیرشان بیاوردبال وپرشان رامیکند.فرارکننددنبالشان میکند.تاآنجاکه لنگه درببیندسوارمیشود.درخت ببیندبالامیرود.شیشه ببیندسنگ میزند.خرببیندچوب زیرشکمش میکند.زنبوروگنجشک ببینددرِلانه هایشان رامیگیرد.زورش به کمزوربرسداذیتش میکند،کتکش میزند،رختش راجرمیدهد.لب بلندی وچاه وحوضش ببیند،حولش میدهد،ازدرخت بالامیرود،ازپله بالامیرود،ازتیربالامیرود،میدرد،میبرد،معیوب میکند،خراب میکند.شیرمیخورد.پستانک،نبات،بارهنگ میخورد.لعاب برنج میخورد.آبگوشت میخورد.نان میخورد. سبزی میخورد. پلو میخورد. کباب میخورد.نرم میخورد. سفت میخورد. پخته میخورد. نپخته میخورد.خشک میخورد.ترمیخورد.نباتی،جمادی،حیوانی،بری،بحری میخورد.به این میپرد،به آنمیپرد.دهانه ی شتررامیگیرد.دم الاغ رامیکشد.برکاب واگن میپرد.پشت درشکه سوارمیشود.به کارهمه کس وهمه چیزفضولی میکند.ازدعواشادمیشود.صیدمیکند.عقب درنده وچرنده وپرنده میدود.فرارکند،عقبش میدود،دستش نرسد،باتیرمیزند.ازمجادله ونزاع وخونریزی خوشش میآید.ازآرامش گریزان میشود.ازآشوب لذت میبرد.مجلس بحث وفحص ومشاعره ومشاوره باشدروبرمیگرداند.زدوخوردورذالت ببیندجلو میرود.دزدی میکند.حیزی دارد.خیانت میورزد.ازوظیفه وکارمیگریزد.حسوداست.بخل میورزد.ازگرفتاری وبدبختی دیگران شادمان میشود.ازسعادت وترقی مردمان رنج میبرد.براقویاغبطه میخورد.فقرارامیچزاند.حریص است.طماع است.میاندوزد.تعدی میکند.تجاوزمیکند.غصب اموال مردم مینماید.نفی نوامیس میکند.سربه کاردیگران میبرد.درکارهرموجودی کنجکاوی میکند.بالون بادمیکندبه هوامیپرد.غواص میشودته دریامیرود.آخرخشکی راجستجومیکند.انتهای اقیانوسهاراتحقیق میکند.جنگ میکند.ستیزمیکند.خون میخورد.خون میریزد.ازقساوت کیف میبرد.ازخدعه وتزویرودوروغ ونیرنگ وزورگوئی فرحناک میشود.شکنجه،اعدام،خرابی ،سیل،ویرانی،حریق،زلزله،جلب نظرش میکند.اینهاوهمه دلالت برروحیه ی حقیقی وذات واقعی بشرمیکندکه ازآداب واخلاق وعادات روزمره خودبظهورمیرساندومارابه کنه جوهروجودی خودمستهظرمینمایدومیگوید،ازکوزه همان برون تراودکه دراوست وشایداین تنهاجانوری باشدکه تااین حدروحیه ی تعدی وتخریب داشته باشد.پس اگربشررابرخلاف آن ملاحظه کرده نظم ونسقی نسبی دراجتماع آن مینگریم جزآن نبوده که ترس مجازات وعقوبت مکافات اورابه جای خودنشانیده باشددرحالیکه سایرجانوران دیگربدون این ترس وبیم نظام خودراحفظ میکنند.حال که چنین است وآدمیزادبااینهمه مربی وامام وپیغمبرودستوروتکلیف وترس وبیم وتهدید وتنبیه که برای نهی منکرات وجلوگیری ازذمائم اومقررگشته است هنوزحتی علماوبزرگان وتربیت دیده های آن بساصادرات خلاف ازخودبه ظهور میرسانند.کلمه ی بکن شخصی منحرف صدهاافرادظاهرالصلاح رافاسدالاخلاق کرده صدنکن معلمی ازیک خلاف کاری اوجلوگیری نمینماید.آیابااینهمه میتوان امیدواربودوانتظارداشت تاهمنشینانش راسعادتمندنماید.زهی تصورباطل،زهی خیال محال.

برگرفته ازکتاب نایاب شکرتلخ اثرباشکوه جعفرشهری