اینکه چراوبه چه علت سرزمین ومردم ما،درطول سالیان درازی ،هنوزنه تنهانتوانسته است چنان که شایسته وبایسته ی یک جامعه ی مدرن وعقل گراست،راه تجددراطی نماید،بلکه درهمیشه ی تاریخ به عناوین مختلف این کودک نوپارامثله کرده اند،قصه ی دامن درازی است که اگرباتأمل وتدبرمتون گذشته رابخوانیم دلائل بسیاری خواهیم یافت که ازآن میان یکی عوام ِکَل انعام است ودیگری روشنفکرانی که نه تنهاراه راگم کرده،بلکه درزیرنفوذوسیطره ی آنچه که ازبیرون مرزهای این سرزمین به خصوص همسایه ی شمالیمان به داخل رسوخ می کردو به نام آزادی وآزادی خواهی به خوردکله های آنان می رفت سهم بسزائی داشتند.درحالی که روشنفکرهرجامعه ای چراغی روشن است که تافرزندان ِآدمی را،ازکرامت انسانی خودباخبرگرداند.برای ساده تر فهمیدن این موضوع بسیارمهم درداستانی چنین نقل میکنند:
شاعری که دریک صبح دل انگیزازکوچه ای میگذشت سائل کوری رادید که پلاکی به گردن خویش آویخته است وسرگرم سوءال(گدائی) کردن است.شاعرازوی پرسید:روزی چقدر،درآمدداری؟سائل گفت:روزی دوتومان تقریبآ.شاعرپلاکی راکه به گردن سائل بودبرگرداندوچیزی برآن نوشت وبه سائل توصیه کردازاین پس،این روی ِپلاک رابه گردن بیآویزد.دوماه دیگروقتی که بازآن شاعرازآن کوچه میگذشت به همان سائل برخورد.ازاوپرسید:ازوقتی که پلاکت رابرگردانده ای درآمدِروزانه ات چقدراست؟وی پاسخ داد:پانزده تابیست تومان .سائل ضمن قدردانی اصرارکردکه شاعربگویدبرپشت لوح چه نوشته است.شاعرگفت:من کاربزرگی نکردم،تنها تونوشته بودی،من کورمادرزادم،به من رحم کنید.من آنروی آن نوشتم«بهارازراه می رسد،من تماشایش نخواهم کرد.»
ادیسه عزیز
سمر درست بود نادرست نیز بود
توتا درست ندانی سمر مکن باور
بیش از صد سال است که جماعت شترگاوپلنگ ایران سوار بر خر لنگ سنت به سوی تجدد میتازد وانگار نه انگار اگر چه ما سالهای سال است از مواهب تجدد در قبال پول نفت بی صاحب استفاده میکنیم ولی دریغ از اندکی باور به فرهنگ تجدد که بهترین معادل برای مدرنیته است.
داستان شما مرا یاد یکی از نوشته های کمدی نویس ترک عزیز نسین انداخت که دست فروشی را در استانبول معرفی میکرد که پرتقال عالی تر از دیگران میخرید وارزان تر ازهمه میفروخت ولی مردم نتیجه میگرفتند که پرتقالهای درشت او باید عیبی داشته باشد که او ارزان تر دیگران میدهد.همینطور پرتقالها رو دستش میماند.
با احترام
باسلام واحترام:
اگردراین جهان گندیده ازتفکرات موهوم خرصالحان چون شمائی
نداشتیم تابغض فروخورده واکنیم سالها پیش پوسیده بودیم.
ادیسه عزیز
اولا برو وکامنت خیزران را بخوان خواندنی دویماخورشید مجددا رفته رو آنتن سوما در حاشیه ی خیزران لینکی است به اسم آخرین برگ سری بش بزن وبگو که ژانوس سفارش کرده که اگر افتخار بدهی چون من شعر دوستم وشاعران را دوست دارم با هم تبادل لینک بکنیم اگر موافقت کرد که میکند به من خبر بده تا لینکش را به گل ارغوان بچسبانم زیاده عرضی نیست
قربانت
اوامرشمااطاعت میشود
اگر به مینیمال خوانی علاقه دارید به لینک مینیمالنویسی در سمت راست وبلاگ وزین گل ارغوان مراجعه کنید
باارادت
هرچندنمی دانم مینیمال خوانی چیست امابه دیده منت